شکوه
شکوه




شکوه

شکوه
لغت نامه دهخدا

شکوه . [ ش ُ ] (اِ) شأن . شوکت . حشمت . بزرگی . بزرگواری . جاه و جلال . (از برهان ) (ناظم الاطباء). حشمت . بزرگی . (لغت فرس اسدی ). جلال . بزرگی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حشمت . بزرگی . شوکت . شأن .(غیاث ). طنطنه . طمطراق . دبدبه . شکه . ابهت . فر. سطوت . احتشام . جلالت . ظاهراً از ماده ٔ شکوهیدن و شکهیدن باشد و آن وقت به معنی منعه است نه بزرگی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). جلوه کردن به بزرگی و جلال و خوبی ، و بر این قیاس شکوهد، شکوهید، شکوهیده ، شکه ، شکهیدن و شکهد نیز آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا)



:: برچسب‌ها: شکوه,

نویسنده : نیرومند تاریخ : یک شنبه 13 خرداد 1394

صفحه قبل 1 صفحه بعد



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به شکوه مي باشد.